نماز گذاردن. نماز خواندن: به زیارت آمد و نماز گزارد و دعا کرد. (گلستان). گفت کجا نماز بگزارم ؟ من نمی خواهم که نماز در سراهای مجوس بگزارم. احوص او را گفت که نماز در خیمه ها می گزار. (تاریخ قم ص 250). گر آن طاق ابرو شود قبله ساز نمازی گزارم به شرح نیاز. ظهوری (از آنندراج)
نماز گذاردن. نماز خواندن: به زیارت آمد و نماز گزارد و دعا کرد. (گلستان). گفت کجا نماز بگزارم ؟ من نمی خواهم که نماز در سراهای مجوس بگزارم. احوص او را گفت که نماز در خیمه ها می گزار. (تاریخ قم ص 250). گر آن طاق ابرو شود قبله ساز نمازی گزارم به شرح نیاز. ظهوری (از آنندراج)
تصلیه. (دهار). تسبیح. (تاج المصادر بیهقی). نماز خواندن. نماز گزاردن. نماز گذاشتن. فریضۀ صلاه ادا کردن: باز منصور برخاست پس از آنکه او (بومسلم خراسانی) کشته شد دو رکعت نماز کرد. (تاریخ سیستان). امیر محمود میان دو نماز از خواب برخاست و نماز پیشین بکرد. (تاریخ بیهقی). نماز زیاده کردن کار پیرزنان است و روزه افزون داشتن صرفۀ نان. (خواجه عبداﷲ انصاری). سپس یار بد نماز مکن که بخفته ست مار در محراب. ناصرخسرو. بخورم گر ز دست توست نبید نکنم گر خلاف توست نماز. سعدی. پارسایان روی در مخلوق پشت بر قبله می کنند نماز. سعدی. نگفتی که قبله است خاک حجاز چرا کردی امروز از این سو نماز. سعدی. ای کبک خوش خرام که خوش می روی به ناز غره مشو که گربۀ عابد نماز کرد. حافظ. ، نماز بردن. تعظیم کردن. سجده کردن. سر به احترام فرودآوردن. کرنش کردن: بدان جامه پیش کیکاوس اندر رفت و هیچ نماز نکرد و گفت نه سلام و نه سجده تو را. (مجمل التواریخ). رجوع به نماز بردن شود
تصلیه. (دهار). تسبیح. (تاج المصادر بیهقی). نماز خواندن. نماز گزاردن. نماز گذاشتن. فریضۀ صلاه ادا کردن: باز منصور برخاست پس از آنکه او (بومسلم خراسانی) کشته شد دو رکعت نماز کرد. (تاریخ سیستان). امیر محمود میان دو نماز از خواب برخاست و نماز پیشین بکرد. (تاریخ بیهقی). نماز زیاده کردن کار پیرزنان است و روزه افزون داشتن صرفۀ نان. (خواجه عبداﷲ انصاری). سپس یار بد نماز مکن که بخفته ست مار در محراب. ناصرخسرو. بخورم گر ز دست توست نبید نکنم گر خلاف توست نماز. سعدی. پارسایان روی در مخلوق پشت بر قبله می کنند نماز. سعدی. نگفتی که قبله است خاک حجاز چرا کردی امروز از این سو نماز. سعدی. ای کبک خوش خرام که خوش می روی به ناز غره مشو که گربۀ عابد نماز کرد. حافظ. ، نماز بردن. تعظیم کردن. سجده کردن. سر به احترام فرودآوردن. کرنش کردن: بدان جامه پیش کیکاوس اندر رفت و هیچ نماز نکرد و گفت نه سلام و نه سجده تو را. (مجمل التواریخ). رجوع به نماز بردن شود